کد مطلب:153974 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

شهادت حبیب
پس از این كه ابوثمامه صائدی نماز را یادآوری نمود و به دستور امام از سپاه عمرسعد مهلت خواستند، حصین بن تمیم صدا زد نماز شما قبول نیست! حبیب به او فرمود: گمان می كنی نماز پسر پیغمبر قبول نیست و نماز تو غدار خمار قبول است، حصین به حبیب حمله كرد و حبیب هم بر او حمله نمود و شمشیری بر صورت اسب حصین زد كه اسب سقوط كرد و حصین بر زمین افتاد، یارانش او را نجات دادند و حبیب برای این كه او را بدست آورد حمله كرد و جنگ شروع شد.

حبیب حمله می كرد و این رجز می خواند:



1- انا حبیب و أبی مظهر

فارس هیجا و حرب تسعر



2- انتم اعد عدة و اكثر

و نحن اوفی منكم و اصبر



3- و نحن اعلی حجة و اظهر

حقا و اتقی منكم و اعذر



1- «من حبیبم و پدرم مظهر است كه سوار میدان و جنگی افروخته است».

2- «جمعیت شما زیادتر است لیكن ما نسبت به انجام وظیفه استواتر و تحملمان بیشتر است».

3- «دلیل و حجت برحق بودنمان روشن و تقوای ما بیشتر و عذرمان در پیشگاه خدا پذیرفته است».


حبیب حمله می كرد و از كشته پشته می ساخت، بدیل بن حریم از قبیله بنی تمیم بر او حمله كرد و ضربتی بر او وارد ساخت و فرد دیگری از همان قبیله نیزه ای بر او زد كه به زمین افتاد، خواست برخیزد كه حصین بن تمیم شمشیری بر فرقش زد كه جان به جان آفرین تسلیم كرد.

مرد تمیمی سر حبیب را جدا كرد، حصین بن تمیم گفت: من هم در كشتن او شریكم، تمیمی گفت: من قاتل حبیبم، حصین گفت: در جایزه سر حبیب طمعی ندارم لیكن چند لحظه سر را به من بده تا به گردن اسبم بیاویزم و جولان دهم تا مردم بدانند كه من شریك تو هستم، اما تمیمی نمی پذیرفت تا آنكه بستگانشان میان آن ها بهمین شكل اصلاح كردند [1] .


[1] ابصار العين ص 59 - طبري 348:7 - كامل 70:4 - اعيان الشيعه 555:4.